گر چه در سایه ی لطف تو پریشان هستیم ما بر آن عهد که بودیم کماکان هستیم ما نه تنها به نسیم سحری گل شده ایم که شکوفا تر از آن در شب طوفان هستیم یوسف راه تو، فرهاد تو،مجنون توئیم گو به چاه آی و به کوه آی و بیابان ،هستیم مهر اگر می بری و چند صباحی دوریم منتظر باش که باز اول آبان هستیم تا به میقات شهیدان تو راهی ببریم همچنان درصف جامانده یاران هستیم ما که گرم از نفس روشن تابستانیم حال در سردی شبهای زمستان هستیم
ز مشکل گذشتم به آسان رسیدم
چه ابری گره در گره بغض در بغض
به باران به باران به باران رسیدم
به شرق قدم های تو در نشابور
نه من شیخ بودم نه بامن چراغی
شگفتا شگفتا ! به انسان رسیدم
به مهرم نباید که زین پس به خورشید
به دروازه های خراسان رسیدم